دهی است از دهستان اشکنان بخش گاوبندی شهرستان لار واقع در پنجاه و چهار هزارگزی خاور گاوبندی. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای گرمسیری. آب آن از چاه و باران و محصول آن غلات و خرما و تنباکو و شغل اهالی زراعت و راه فرعی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی است از دهستان اشکنان بخش گاوبندی شهرستان لار واقع در پنجاه و چهار هزارگزی خاور گاوبندی. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای گرمسیری. آب آن از چاه و باران و محصول آن غلات و خرما و تنباکو و شغل اهالی زراعت و راه فرعی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
بادزن کلان که به حلقه های سقف وغیره آویزند و این در ولایت هندوستان مرسوم است و هردو را به عربی مروحه خوانند و این از اهل زبان به تحقیق پیوسته. (آنندراج). بادزن. مروحۀ کلان. (از ناظم الاطباء). بادکش. (یادداشت بخط مؤلف) : کجا بر در خانه ای ایستاد که چشمش نزد طعنه بر خشت باد. قدسی (از آنندراج)
بادزن کلان که به حلقه های سقف وغیره آویزند و این در ولایت هندوستان مرسوم است و هردو را به عربی مروحه خوانند و این از اهل زبان به تحقیق پیوسته. (آنندراج). بادزن. مروحۀ کلان. (از ناظم الاطباء). بادکش. (یادداشت بخط مؤلف) : کجا بر در خانه ای ایستاد که چشمش نزد طعنه بر خشت باد. قدسی (از آنندراج)
دهی از دهستان سیاهکلرود بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع در بیست هزارگزی جنوب خاوری رودسر و یک هزارگزی راه شوسه رودسر به شهسوار. این ده در جلگه قرار دارد با آب و هوای معتدل و مرطوب. آب آن از نهر سیاهکل رود و محصول آن برنج و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2). رجوع به مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 6 و 18 و 29 شود
دهی از دهستان سیاهکلرود بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع در بیست هزارگزی جنوب خاوری رودسر و یک هزارگزی راه شوسه رودسر به شهسوار. این ده در جلگه قرار دارد با آب و هوای معتدل و مرطوب. آب آن از نهر سیاهکل رود و محصول آن برنج و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2). رجوع به مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 6 و 18 و 29 شود
نام یکی از دهستانهای شش گانه بخش مرکزی شهرستان لار است بحدود و مشخصات زیر: شمال:دهستان بیدشهر و بنارویه و افرز از شهرستان فیروزآباد، جنوب دهستانهای اردو بیرم، خاور دهستان حومه لار، باختر دهستان علامرودشت بخش کنگان. این دهستان در شمال باختری بخش واقع و در شمال آن کوهستان لیتو و درجنوب آن کوه گوگردی قرار گرفته. هوای آن گرم و خشک و آب مشروب آن از رود خانه قره آغاج و قنات و چاه و چشمه است. زراعت این دهستان بیشتر دیم است. محصولات آن عبارتند از: غلات و خرما و برنج و پنبه و تنباکو و کنجد و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و کسب و صنایع دستی معموله قالی و گلیم بافی است. این دهکده از40 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و تعداد نفوس آن درحدود ده هزار نفرند و قراء مهم آن عبارتند از: سه ده،بیخومه بیغرد، تخته، سلف آباد، گرهشت، گورده، زنگ و مهمله، هفتوان. مرکز دهستان قصبۀ خنج است و طایفۀ عمله از ایل قشقائی در آن محل سکنی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). رجوع به فارسنامۀ ناصری شود
نام یکی از دهستانهای شش گانه بخش مرکزی شهرستان لار است بحدود و مشخصات زیر: شمال:دهستان بیدشهر و بنارویه و افرز از شهرستان فیروزآباد، جنوب دهستانهای اردو بیرم، خاور دهستان حومه لار، باختر دهستان علامرودشت بخش کنگان. این دهستان در شمال باختری بخش واقع و در شمال آن کوهستان لیتو و درجنوب آن کوه گوگردی قرار گرفته. هوای آن گرم و خشک و آب مشروب آن از رود خانه قره آغاج و قنات و چاه و چشمه است. زراعت این دهستان بیشتر دیم است. محصولات آن عبارتند از: غلات و خرما و برنج و پنبه و تنباکو و کنجد و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و کسب و صنایع دستی معموله قالی و گلیم بافی است. این دهکده از40 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و تعداد نفوس آن درحدود ده هزار نفرند و قراء مهم آن عبارتند از: سه ده،بیخومه بیغرد، تخته، سلف آباد، گرهشت، گورده، زنگ و مهمله، هفتوان. مرکز دهستان قصبۀ خنج است و طایفۀ عمله از ایل قشقائی در آن محل سکنی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). رجوع به فارسنامۀ ناصری شود
خشتی که قماربازان برآن بجل اندازند (بجل دو استخوان کعب بود که بدان بازی کنند) و آن را در هندوستان بت بضم موحده و آخر فوقانی خوانند. (آنندراج) : ببازند عشاق صبر و قرار بخشت سرخم چو خشت قمار. وحید (از آنندراج). کسی نهند که جانرا نباخت بر سر او جهان کهنه بخشت قمار می ماند. رفیع (از آنندراج)
خشتی که قماربازان برآن بجل اندازند (بجل دو استخوان کعب بود که بدان بازی کنند) و آن را در هندوستان بت بضم موحده و آخر فوقانی خوانند. (آنندراج) : ببازند عشاق صبر و قرار بخشت سرخم چو خشت قمار. وحید (از آنندراج). کسی نهند که جانرا نباخت بر سر او جهان کهنه بخشت قمار می ماند. رفیع (از آنندراج)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان لار، واقع در 3هزارگزی جنوب لار کنار راه شوسۀ لار به لنگه، این دهکده در دامنۀ کوه قرار دارد با آب و هوای گرمسیری و 1949 تن سکنه، آب آن از چاه و محصول آن غلات، خرما و سبزی، در آنجا یک باب دبستان وجود دارد، شغل اهالی زراعت و مکاری است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان لار، واقع در 3هزارگزی جنوب لار کنار راه شوسۀ لار به لنگه، این دهکده در دامنۀ کوه قرار دارد با آب و هوای گرمسیری و 1949 تن سکنه، آب آن از چاه و محصول آن غلات، خرما و سبزی، در آنجا یک باب دبستان وجود دارد، شغل اهالی زراعت و مکاری است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
زراعتگاه. زمین زراعت شده. مزرعه. پالیز. محقله. (یادداشت مؤلف). کشتمند. زمین زراعت شده و غالباً مراد زمینی است باکشت: و گر اسب در کشت زاری شود کسی نیز بر میوه داری شود. فردوسی. بیامد خداوند آن کشت زار به پیش نگهبان بنالید زار. فردوسی. بیاراست بر هر سویی کشت زار زمین برومند و هم میوه دار. فردوسی. لگام از سر اسب برداشت خوار رها کرد بر خوید و بر کشت زار. فردوسی. جهان کشتزاریست با رنگ و بوی درو مرگ و عمر آب و ماکشت اوی. اسدی. کمان شد یکی برزگر تخم کار وزان تخم پیکان و دل کشتزار. اسدی. نبارد مگر ابر تأویل قطر بر اشجار و بر کشتزار علی. ناصرخسرو. کشتزار ایزدست این خلق و این تردست مرگ داس این کشت ای برادر همچنین باشد سزا. ناصرخسرو. پس هر دو برخاسته به صحرا شدند چون بکشت زار رسیدند... (قصص الانبیاء). آب از کشت زار بیرون می آمد و راه می گرفت. (نوروزنامۀ منسوب به خیام). تا به استسقای ابررحمت آمد بر درت کشت زارعمر فانی را به باران تازه کرد. خاقانی. فتح سعادت از سر عزلت برآیدت کو کشت زار عمر ترا فتح باب شد. خاقانی. هردم ز برق خندش چون کرد بوسه باران بر کشت زار عمرم باران تازه بینی. خاقانی. هیچ یک خوشۀ وفا امروز در همه کشتزار آدم نیست. خاقانی. این جهان کشت زار آخرت است. (از سندبادنامه ص 341). در حوالی و حواشی آن صحرا کشتزاری دیدم چون رخسار دلبران زیبا. (ترجمه تاریخ یمینی). اگر اسبی چرد در کشتزاری و گر غصبی رود بر میوه داری. نظامی. سمندش کشت زار سبز را خورد غلامش غورۀ دهقان تبه کرد. نظامی. مپندار جان پدر کاین حمار کند دفع چشم بد از کشتزار. سعدی (بوستان). کنون دفع چشم بد از کشتزار چگونه کند آن توقع مدار. سعدی. نمی کنم گله ای لیک ابر رحمت دوست به کشت زار جگرتشنگان نداد نمی. حافظ. - کشت زار دیو، کنایه از روزگار و دنیا است که عالم سفلی باشد. (برهان). ، زراعت نورسیده و سرسبز. زراعتی که تازه سبز شده باشد. (ناظم الاطباء) : بعد از آنکه هر زرعی و کشتزاری سه قطعه زمین فراگیرند. (تاریخ قم) ، زراعت پخته و رسیده. (ناظم الاطباء). حصیده. (یادداشت مؤلف) ، مطلق زراعت. (ناظم الاطباء)
زراعتگاه. زمین زراعت شده. مزرعه. پالیز. مَحقَلَه. (یادداشت مؤلف). کشتمند. زمین زراعت شده و غالباً مراد زمینی است باکشت: و گر اسب در کشت زاری شود کسی نیز بر میوه داری شود. فردوسی. بیامد خداوند آن کشت زار به پیش نگهبان بنالید زار. فردوسی. بیاراست بر هر سویی کشت زار زمین برومند و هم میوه دار. فردوسی. لگام از سر اسب برداشت خوار رها کرد بر خوید و بر کشت زار. فردوسی. جهان کشتزاریست با رنگ و بوی درو مرگ و عمر آب و ماکشت اوی. اسدی. کمان شد یکی برزگر تخم کار وزان تخم پیکان و دل کشتزار. اسدی. نبارد مگر ابر تأویل قطر بر اشجار و بر کشتزار علی. ناصرخسرو. کشتزار ایزدست این خلق و این تردست مرگ داس این کشت ای برادر همچنین باشد سزا. ناصرخسرو. پس هر دو برخاسته به صحرا شدند چون بکشت زار رسیدند... (قصص الانبیاء). آب از کشت زار بیرون می آمد و راه می گرفت. (نوروزنامۀ منسوب به خیام). تا به استسقای ابررحمت آمد بر درت کشت زارعمر فانی را به باران تازه کرد. خاقانی. فتح سعادت از سر عزلت برآیدت کو کشت زار عمر ترا فتح باب شد. خاقانی. هردم ز برق خندش چون کرد بوسه باران بر کشت زار عمرم باران تازه بینی. خاقانی. هیچ یک خوشۀ وفا امروز در همه کشتزار آدم نیست. خاقانی. این جهان کشت زار آخرت است. (از سندبادنامه ص 341). در حوالی و حواشی آن صحرا کشتزاری دیدم چون رخسار دلبران زیبا. (ترجمه تاریخ یمینی). اگر اسبی چرد در کشتزاری و گر غصبی رود بر میوه داری. نظامی. سمندش کشت زار سبز را خورد غلامش غورۀ دهقان تبه کرد. نظامی. مپندار جان پدر کاین حمار کند دفع چشم بد از کشتزار. سعدی (بوستان). کنون دفع چشم بد از کشتزار چگونه کند آن توقع مدار. سعدی. نمی کنم گله ای لیک ابر رحمت دوست به کشت زار جگرتشنگان نداد نمی. حافظ. - کشت زار دیو، کنایه از روزگار و دنیا است که عالم سفلی باشد. (برهان). ، زراعت نورسیده و سرسبز. زراعتی که تازه سبز شده باشد. (ناظم الاطباء) : بعد از آنکه هر زرعی و کشتزاری سه قطعه زمین فراگیرند. (تاریخ قم) ، زراعت پخته و رسیده. (ناظم الاطباء). حصیده. (یادداشت مؤلف) ، مطلق زراعت. (ناظم الاطباء)
دهی از دهستان حومه بخش گاوبندی شهرستان لار. سکنۀ آن 1042 تن. آب آن از چاه و باران. محصول آنجا غلات، خرما، تنباکو و صیفی جات. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی از دهستان حومه بخش گاوبندی شهرستان لار. سکنۀ آن 1042 تن. آب آن از چاه و باران. محصول آنجا غلات، خرما، تنباکو و صیفی جات. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
خشت ساز. خشت زن. خشت درست کن. (از ناظم الاطباء). قالب دار. (یادداشت مؤلف) : چو قالب بیک مشت گل خشت مال دهان مرا بسته از قیل و قال. وحید (از آنندراج). به آبش چو کف تر کند خشتمال شود خشت و قالب چو بدر و هلال. ملاطغرا (از آنندراج)
خشت ساز. خشت زن. خشت درست کن. (از ناظم الاطباء). قالب دار. (یادداشت مؤلف) : چو قالب بیک مشت گل خشت مال دهان مرا بسته از قیل و قال. وحید (از آنندراج). به آبش چو کف تر کند خشتمال شود خشت و قالب چو بدر و هلال. ملاطغرا (از آنندراج)
دهی است از دهستان کبود گنبد بخش کلات شهرستان دره گز واقع در 5 هزارگزی باختر کبودگنبد. این ده در دامنۀ کوه قرار دارد با آب و هوای معتدل. آب آن از قنات و محصول آن غلات و بن شن و شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی و مالداری و راه مالرو است. بطوری که شایع است در این ده بدستور نادرشاه افشار 360 حوض ساخته اند که آب هر حوض کفاف 800 سرباز را تأمین می نموده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان کبود گنبد بخش کلات شهرستان دره گز واقع در 5 هزارگزی باختر کبودگنبد. این ده در دامنۀ کوه قرار دارد با آب و هوای معتدل. آب آن از قنات و محصول آن غلات و بن شن و شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی و مالداری و راه مالرو است. بطوری که شایع است در این ده بدستور نادرشاه افشار 360 حوض ساخته اند که آب هر حوض کفاف 800 سرباز را تأمین می نموده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
قوه به انجام رسانیدن کاری آغازکرده. پایداری در اتمام عملی، تکیه گاه. معتمد: و عزالدین حسین خرمیل که والی هراه بود و روی بازار و پشت کار ملک سلاطین. (جهانگشای جوینی). - پشت کار داشتن،داشتن قوه ای که آدمی را به اتمام و انجام کاری دارد. - پشت کاری را گرفتن، پیوسته به آن مشغول بودن. مستمراً به اندیشۀ آن بودن. دنبال کردن کاری را
قوه به انجام رسانیدن کاری آغازکرده. پایداری در اتمام عملی، تکیه گاه. معتمد: و عزالدین حسین خرمیل که والی هراه بود و روی بازار و پشت کار ملک سلاطین. (جهانگشای جوینی). - پشت کار داشتن،داشتن قوه ای که آدمی را به اتمام و انجام کاری دارد. - پشت کاری را گرفتن، پیوسته به آن مشغول بودن. مستمراً به اندیشۀ آن بودن. دنبال کردن کاری را